سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خاطرات دفاع مقدس (جبهه و جنگ)،کرامات شهدا

پادگان شهید باکری

پادگان عشق، صحرایی بیش نبود. دشتی بود باز و وسیع پر از خار وخاشاک، بی روح ام با روح! آنچه صحرا را مجنون کرد عشق باکری بود وبسیجیانش!سرما بود و گرما و حسینیه ای که در روی زمین بنایش را گذاشته بودند اما در آسمان ساخته بودند. گویی همه طبیعت آمده بودند تا در مکتب بسیجیان عاشورایی درس عشق بیاموزند.

با من بگو مهدی جان، تو با آب و خاک آن دشت چه گفتی که مجنونش کردی، ای محبوب بسیجیان عاشورا، با من بگو از حسینیه ات، یا از حسینیه قطعه قطعه شدنت. با من بگو از آن تکه تکه های بدن بسیجیانت که در حسینیه برای ابد حسینی شدند. با من بگو آقا مهدی تو از آن لحظات که تکه پاره های بسیجیان را جمع می کردی و صبوری می کردی! اما این صبر دیری نپایید و تو با بدنی قطعه قطعه شده در آب دریا به دیدار معشوق شتافتی!

شادی روح شهدا صلوات!